http://www.takshop91.biz/in.php?id=921&ref=109&buy=1]
http://www.takshop91.biz/in.php?id=883&ref=109&buy=1
http://kasbe-daramad.ir/probuy.php?bz=52124&id3=9814
ادامه مطلب...
اشاره: هر روز انسان هايي را مي بينيم که بار سفر بسته و به سراي جاويدان سفر مي کنند،کوچ کنندگان به سراي باقي چند دسته اند؛ گروه اول مرگ را «فناي مطلق» و نيستي همه چيز، دانسته و از آن وحشت دارند. علت ترس و وحشت اين گروه، اين است که پس از مرگ، زندگي وجود نخواهد داشت. گروه دوم با اينکه به زندگي پس از مرگ اعتقاد دارند و نيک مي دانند که مرگ به معني فنا و نيستي مطلق نيست، اما به خاطر آنکه پرونده اعمال خود را سياه و تاريک مي بينند و به خاطر عشق به زندگي، از چگونگي مرگ و رويدادهاي پس از آن، سختي جان دادن و شکنجه هاي طاقت فرسا و مجازات دردناک بعد از مرگ، از مردن وحشت دارند. گروه سومي نيز هستند که با آغوش باز به استقبال مرگ مي شتابند و از مرگ وحشتي به خود راه نمي دهند چرا که مرگ را پايان هستي نمي دانند و به سراي جاويدان ايمان دارند و مرگ را همچون تولدي ديگر مي دانند که با عبور از گذرگاه دنيا به سراي آخرت گام خواهند گذاشت.
در اين نوشتار به مرگ و اسرار آن از منظر امام علي (ع) خواهيم پرداخت.
وصف چگونگي مردن
سئوالي که همواره درباره «مرگ» مطرح است، چگونگي «مردن» ( جدا شدن روح از بدن) است، امام علي (ع) در خطبه اي در نهج البلاغه ، چگونگي مرگ را اين گونه تشريح مي کند؛
سختي جان کندن و حسرت از دست دادن دنيا، به دنيا پرستان هجوم آورد. بدن ها در سختي جان کندن سست شده و رنگ باختند، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز مي دارد، او در ميان خانواده اش افتاده با چشم خود مي بيند و با گوش مي شنود و با عقل درست مي انديشد که عمرش را در پي چه کارهايي تباه کرده و روزگارش را چگونه سپري کرده؟ و به ياد ثروت هايي که جمع کرده مي افتد، همان ثروت هايي که در جمع آوري آنها، چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناک گرد آورده و اکنون گناه جمع آوري آن همه بر دوش اوست که هنگام جدايي از آنها فرا رسيده، و براي وارثان باقيمانده است تا از آن بهره مند گردند و روزگار خود گذرانند.
راحتي و خوشي آن براي ديگري و کيفر آن بر دوش اوست، و او در گرو اين اموال است که دست خود را از پشيماني مي گزد، به خاطر واقعيت هايي که هنگام مرگ مشاهده کرده است. در اين حالت از آنچه که در زندگي دنيا به آن علاقمند بود، بي اعتنا شده آرزو مي کند، اي کاش، آن کس که در گذشته بر ثروت او رشک مي برد، اين اموال را جمع کرده بود. اما مرگ هم چنان بر اعضاي بدن او چيره مي شود، تا آن که گوش او مانند زبانش از کار مي افتد، پس در ميان خانواده اش افتاده نه مي تواند با زبان سخن بگويد و نه با گوش بشنود، پيوسته به صورت آنان نگاه مي کند، و حرکات زبانشان را مي نگرد، اما صداي کلمات آنان را نمي شنود. سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا مي گيرد و چشم او نيز مانند گوشش از کار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود، و چون مرداري در بين خانواده خويش بر زمين مي ماند که از نشستن در کنار او وحشت دارند، و از او دور مي شوند. نه سوگواران را ياري مي کند و نه خواننده اي را پاسخ مي دهد. سپس او را به سوي منزلگاهش در درون زمين مي برند، و به دست عملش مي سپارند و براي هميشه از ديدارش چشم مي پوشند.
سختي هاي لحظه مرگ
بيشتر انسان ها از سختي هاي لحظه مرگ، وحشت دارند و هنگامي که از مجازات و سختي هاي مرگ سخني به ميان مي آيد، ترس و وحشت تمام وجودشان را فرا مي گيرد. حضرت علي (ع) در خطبه اي به سختي هاي لحظه مرگ اشاره کرده، مي فرمايند:
« يکي مي گفت تا لحظه مرگ بيمار است، ديگري در آرزوي شفا يافتن بود و سومي خاندانش را به شکيبايي در مرگش دعوت مي کرد، و گذشتگان را به ياد مي آورد، در آن حال که در آستانه مرگ و ترک دنيا و جدايي با دوستان بود، ناگهان اندوهي سخت به او روي آورد، فهم و درکش را گرفت، زبانش به خشکي گراييد.
چه مطالب مهمي را مي بايست بگويد که زبانش از گفتن آنها بازماند، چه سخنان دردناکي را از شخص بزرگي که احترامش را نگه مي داشت، يا فرد خردسالي که به او ترحم مي کرد، مي شنيد و خود را به کري مي زد. همانا مرگ سختي هايي دارد که هراس انگيز و وصف ناشدني است و برتر از آن است که عقل هاي اهل دنيا آن را درک کند.»
چنان که از کلام امام علي (ع) بر مي آيد، مرگ اسراري دارد که عقل بشري نمي تواند آن را درک کند، اما علت چيست؟
حضرت علي (ع) در خطبه اي، «راز مرگ» را علمي پنهان مي داند که خواست خداوند بر آن قرار گرفته است، تا اين علم پنهان بماند؛
« اي مردم! هر کس از مرگ بگريزد، به هنگام فرار آن را خواهد ديد، آجل سرآمد زندگي، و فرار از مرگ رسيدن به آن است، چه روزگاراني که در پي گشودن راز نهفته اش بودم، اما خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هيهات! که اين، علمي پنهان است.»
علل پنهان بودن اسرار پس از مرگ حضرت علي (ع) به اين سئوال که چرا انسان ها نمي توانند اسرار پس از مرگ را درک کنند؟ اين گونه پاسخ مي دهد؛
« آنچه را که مردگان ديدند اگر شما مي ديديد، ناشکيبا بوديد و مي ترسيديد؛ و مي شنيديد و فرمان مي برديد. ولي آنچه آنها مشاهده کردند بر شما پوشيده است و نزديک است که پرده ها فرو افتد. گرچه حقيقت را به شما نيز نشان دادند، اگر به درستي بنگريد؛ و نداي حق را به شما شنواندند اگر خوب بشنويد! و به راه راست هدايتتان کردند، اگر هدايت بپذيريد! راست مي گويم، مطالب عبرت آموز اندرز دهنده را آشکارا ديديد و از حرام الهي نهي شديد؛ و پس از فرشتگان آسماني، هيچ کس جز انسان، فرمان خداوند را ابلاغ نمي کند.»
پاسخ اميرالمومنين علي (ع) مي رساند که علت پنهان بودن اسرار مرگ براي انسان ها به دليل عدم ظرفيت و شکيبايي آنها است، اما اين گونه نيست که خداوند بزرگ تمام حقيقت را از بندگانش پنهان کند، اگر درست نگاه کنيم و به آفرينش مخلوقات و چرخش فصول بنگريم، بسياري از اسرار مرگ را درک خواهيم کرد.
این بار تفالی به بوستان سعدی می زنم تا گلی بچینم خوشبوترین و زیباترین. با اینکه در مصرع اول شعر از مردن صبحت شده اما مضمون شعر کاملا زنده، شاداب و پرامید است.
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
با سلام!ممنون میشم اول منو با عنوان"بهترینها-کلیک کنید "و آدرس وبلاگم لینک کنید وبعد لینک خود را به طور هوشمند ثبت کنید. با آرزوی بهترینها برای شما بزرگواران.
تنهایی یعنی اینکه تو بزرگسالی دلت بغل بخواد.حتی بیشتر از وقتی که بچه بودی...
تنهایی یعنی هر روز توی چشمای خودت جای خالی انعکاس چهره ی کسی که دوست داری رو ببینی...
تنهایی یعنی اینکه شبا گوشیت رو رو سایلنت نذاری
تنهایی یعنی شبا با هندزفری تو جات آهنگ گوش کنی تا گوشات و بالشتت خیس بشه....
تنهایی یعنی تو این هوای دو نفره دلت بخواد با یکی بری قدم بزنی اما هر چی فکر می کنی کسی رو پیدا نکنی...
تنهایی یعنی شارژ گوشیت تو 24 ساعت یه خطش هم کم نشه...
تنهایی یعنی اینکه صمیمی ترین دوستت وقتی عاشق شد دیگه جواب اس ام استم نده...
تنهایی یعنی وقتی با دوستات توو یه جمعی هستی و اونا میخندن تو تو فکر فرو بری و به اونی که پیشت نیست فکر کنی!!!!
تنهایی یعنی : من ، تو ; ما یادت هست ؟ تمام شد … حالا : تو ، او ; شما من هم به سلامت . . .
تنهایی یعنی این که کسی رو نداشته باشی که منتظرت باشه کسی که به خاطرش بخوای پیشرفت کنی،تنهایی یعنی این،یعنی تو چش باشی و هیچوقت دیده نشی!
تنهایی یعنی لحظه ای که حتی خدا هم فراموش میشه!!!...........لحظه ای که فکر میکنیم اون داره میخنده و ما گریه ... و خدا هم فقط نگاه میکنه ... چقدر سخت هست تنهایی ای که خدا توش نیست !!!
تنهایی یعنی هزاران سه نقطه ای که در حضورت میگذارم و هیچ کدامش را نمیفهمی...!!
تنهایی یعنی یه آدم با یه عالمه سوال بی جواب. یعنی یه دنیا حرف. یعنی چشم انتظاری. یعنی گریه کنی و تو آینه بگی چرا؟؟؟؟؟!!!!
I thank God I'm rich not with money but with people like you.
I may not have the most expensive things
but I've got a most precious gem...
a friend like you.
من فکر میکنم که ثروتمندم نه با پول بلکه با داشتن انسانی مثل تو.
من ممکنه که چیزهای خیلی گران قیمت نداشته باشم.
اما گرانبهاترین سنگ جواهرنشان را دارم. دوستی مثل تو.
گرچه آلوده دنیای غریبم اما ، سینه ای پاک به پهنای صداقت دارم ، دستانم اگر عاطفه را می فهمند با کسی سبزتر از عشق رفاقت دارم.
True friends are like morning ,you can't have them whole day .., But can be sure they'll be there when you wake up Today ,Tomorrow & forever...
دوستان حقیقی مثل صبح هستند ، تو نمی توانی برای همه روز آنها را داشته باشی ، اما میتوانی مطمئن باشی آنها پیش تو خواهند بود وقتی که " امروز ، فردا و برای همیشه" از خواب بیدار میشوی.
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم …
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج ۴۰ درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود …
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم …
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم …!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،
لبخندی به ازای هر اشک ،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا .
جمله نهایی : عیب کار اینجاست که من ” آنچه هستم ” را با ” آنچه باید باشم ” اشتباه می کنم ، خیال میکنم آنچه باید باشم هستم، در حالیکه آنچه هستم نباید باشم .
One song can spark a moment
یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد
One flower can wake the dream
یك گل میتواند بهار را بیاورد
One tree can start a forest
یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد
I wish the best for you
بهترینها رو برای شما آرزو می کنم
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان من و توو آدرسyasermusic.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.